شعر در مورد شرمندگی ، شعر عاشقانه شرمنده بودن و شرمنده ایم از حافظ

شعر در مورد شرمندگی

شعر در مورد شرمندگی ، شعر عاشقانه شرمنده بودن و شرمنده ایم از حافظ
شعر در مورد شرمندگی ، شعر عاشقانه شرمنده بودن و شرمنده ایم از حافظ همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
جان فدا کردم سرافکندم به پیش
زانفعال و جای آن شرمندگی است
گر مرا بینی به غم دل شاد دار
کان غم عشق است واز فرخندگی است
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شرمندگی

دولت و پایندگی با هم نمی گردند جمع
بر سکندر چشمه سار (زندگی) پوشیده است
روی خود را بعد مردن صائب از شرم گناه
در نقاب خاک از شرمندگی پوشیده است

شعر در مورد شرمندگی پدر

در کمینگاه خموشی می توان دریافتن
آنچه از آفات در گویندگی پوشیده است
بی رفیقان آب خوردن می دهد خجلت ثمر
خضر را از دیده ها شرمندگی پوشیده است
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد شرمندگی

ابر رحمت را کند اشک ندامت مایه (دار)
آبروی عفو در شرمندگی پوشیده است
نیل چشم زخم می باید دل آزاده (را)
خط آزادی به داغ بندگی پوشیده است
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شرمندگی

قسمت دنیا ز اهل آخرت شرمندگی است
حق چو شد بی پرده، باطل زردرویی می کشد
در پری بیش است خجلت کاسه دریوزه را
ماه نو چون گشت کامل زردرویی می کشد

شعر درباره شرمندگی از شهدا

چون ماه مصر هر که بود پاک دامنش
شرمندگی ز روی عزیزان نمی کشد
در دیده ای که سرمه حیرت کشید
عشق آشفتگی ز خواب پریشان نمی کشد
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد شهدا شرمنده ایم

می رسد واجبی ما ز نهانخانه غیب
ما چه شرمندگی از عالم امکان داریم
چشم رغبت نگشاییم به سی پاره ماه
در نظر روی تو پیوسته چو قرآن داریم
⇔⇔⇔⇔

شعری درباره شرمندگی

ظلم بر افتادگان شرمندگی می آورد
سرکشان سر پیش اندازند در چوگان زدن
جان پاکان در تن خاکی نمی گیرد قرار
از گنهکاری است تن در گوشه زندان زدن

شعر درباره ی شرمندگی

بی رفیقان موافق آب خوردن سهل نیست
خضر هیهات است گردد سبز از شرمندگی
از سبکروحان دل روشن گرانی می کشد
می کند آیینه را تاریک آب زندگی
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره شهدا شرمنده ایم

برنمی دارد شراکت طبع ارباب طمع
خصم درویشان بود سگ از ره گیرندگی
بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی
⇔⇔⇔⇔

شعر شرمندگی

کی از شرمندگی با مهربانان توان گفت
آنچه آن نامهربان کرد
منش از مردمان رخ می نهفتم
ستم بین کآخر از من رخ نهان کرد

شعر شرمندگی از دوست

گفتی که «در دامان من خود را شناس و دست زن »
عمری که از شرمندگی سر در گریبان بوده ام
شد خسرو عشقم بلا، زین پس من و دیوانگی
رفت آنکه وقتی عقل را در بند فرمان بوده ام
⇔⇔⇔⇔

شعر شرمندگی از امام زمان

تا نشد آب، از نقاب غنچه سر بیرون نکرد
بس که گل شرمندگی زان روی شبنم خیز داشت
رهنوردی بود چون شبدیز اگر پرویز را
کوهکن هم قاصدی چون ناله شبخیز داشت
⇔⇔⇔⇔

شعر شرمندگی پدر

کدامین غنچه لب در صحن این گلزار می خندد؟
که از شرمندگی گل رو به دیوار چمن دارد
تو ظاهر بین کف از بحر و صدف می بینی از گوهر
وگرنه هر حبابی یوسفی در پیرهن دارد

شعر شرمندگی از خدا

از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطرب
می میرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد
در راه عشق آن صنم هر کس که بگذارد قدم
باید که چون هاتف نخست از دین و دنیا بگذرد

Comments

Popular posts from this blog

شعر دوستانه ، کوتاه زیبا و عاشقانه از مولانا و شاملو + شعر نو رفیق

تعبیر خواب بارداری زن متاهل ، دیدن حاملگی زن شوهردار در خواب چیست

متن در مورد سیزده بدر عاشقانه ، متن عاشقانه در مورد ١٣ بدر + متن سیزده بدر