شعر دل | 100 شعر در مورد دل شکستن و دل گرفتگی
شعر در مورد دل
در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دل که بعد از دیدنت دیگر به جایش بند نیست
عقل هم با دیدن چشم تو قدرتمند نیست
شعر در مورد دلتنگی
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی
شعر در مورد دلتنگی یار
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
شعر در مورد دلتنگی برای دوست
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد
شعر در مورد دلتنگی کربلا
با خنده کاشتی به دل خلق ، “کاش ها”
با عشوه ریختی نمکی بر خراش ها
شعر در مورد دلتنگی برای پدر
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است
بغضت ترکترک شدو نشکستهای، بس است
شعر در مورد دلتنگی مادر
هرچند رفته ای و دل از ما گسسته ای
پیوسته پیش چشم خیالم نشسته ای
شعر در مورد دلتنگی دوست
دل بسته ام به خط و به آن خال … بگذریم
آهو ندیده ای و به هر حال … بگذریم
شعر در مورد دلتنگی پدر
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
شعر در مورد دلتنگی و تنهایی
ای رفته کمکم از دل و جان، ناگهان بیا
مثل خدا به یاد ستمدیدگان بیا
شعر در مورد دلتنگی امام زمان
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
شعر در مورد دل
دلم برای تو…آیا دل تو هم تنگ است؟!
صدای هق هقِ… گویا دل تو هم تنگ است!
شعر در مورد دل شکستن
همیشه با دل غمگین و خسته می آیی
قشنگ من! پر دردی ، شکسته می آیی
شعر در مورد دل گرفتگی
دلم گرفته دوباره برای بعضی ها
نمی رود ز سر من هوای بعضی ها
شعری در مورد دل شکستن
دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
شعر درباره شکستن دل
الا که از همگانت عزیزتر دارم
شکسته باد دلم، گر دل از تو بردارم
شعری درباره شکستن دل
بچین میز قمارت را دل از من روی ماه از تو
بیا بردار بازی کن سفید از من سیاه از تو
شعری در مورد دل شکسته
شب سردیست ، دلم دیده تر می خواهد
دل ِ آشفته من از تو خبر می خواهد
شعر در مورد دل شکستگی
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه ی باز است هنوز
شعر زیبا در مورد دل شکستن
دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد
عشقِ او قصه ی فردای خلایق شد و مرد
شعر در باره ی دل شکستن
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است اینکه گوید بدلی ره است دلرا
دل من ز غصه خون شد،دل او خبر ندارد
شعر در مورد عاشق دل شکسته
دوش میگفت
که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا
که پشیمان نشود.
شعر زیبا در مورد دل شکسته
آمدم
از تو ستانم دل نافرمان را،
دیدمت روی و به فرمان تو کردم
جان را …
شعر در مورد دلتنگی
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو …
نیست بگو …
راست بگو…
شعر زیبا در مورد دل گرفتگی
جانم بسوختی و
به دل دوست دارمت…
شعر درباره دل گرفتگی
دلتنگی
پیراهن نیست
که عوضش کنی و
حالت خوب شود !
دلتنگی گاهی
پوست تن آدمی ست …
گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ
آرام میخزند کنجِ اتاق شان با یک بغل تنهایی ؛
گاهی تا اطلاع ثانوی تعطیل اند ؛
لطفا بعدا مزاحم شوید
شعر کوتاه در مورد دلتنگی
از تو برکندن دل
ممکن اگر بود مرا
به تمنای تو…
کی اینهمه جان میکندم؟
شعری در مورد دل گرفتگی
صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بیهوش و ز گفتن تو مستم
شعر در باره ی دل گرفتگی
ای که گفتی بیقراریهای من بازیگریست
بیقرارم کردهای اما دلت با دیگریست
شعر زیبا در باره دل گرفتگی
من ز فکر تو
به خود نیز نمیپردازم
نازنینا
تو دل از من
به که پرداختهای؟
شعری درباره دل گرفتگی
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت
بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت
اکنون ز منش هیچ نمیآید یاد
بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت.
شعر درباره دلتنگی یار
در بیداری خواب دیدم
آمده ای
می خندی
مهربانی ات نور می پاشد
به دل تاریک و خسته ی من …
شعری در مورد دلتنگی یار
تا بر لب تو زمزمه ی عاشقانه هاست
با من هوای غرق شدن در ترانه هاست
عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوب من!
لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست
شعر درباره دلتنگی برای دوست
یاد تو حس قشنگی ست
که در دل دارم
تو چه باشی چه نباشی
نگهش می دارم.
شعری در مورد دلتنگی دوست
چـون
خیـال تو
درآید به دلم
رقـص کنان
چه خیـالات دگر
مست درآیـد
به میـان
شعر در وصف دلتنگی
آدم های اینجا
هیچکدام شبیه تو نیستند
دلتنگت که می شوم
چشم هایم را می بندم
باران را تجسّم می کنم
تو زلال مهربانی
مهربان زلالی …
شعر در وصف دلتنگی یار
و اندوه پیراهنِ بلندی بود
که بعدِ تو به تن کردم
تا آن قدر بر تن ام زار بزند
که شاید مرگ، دل رحم تر از زندگی باشد
و پیراهنِ سفیدی از آستین روزهای اش
برایم بیرون بیاورد
شعر در وصف دلتنگی مادر
چنان مشتاقم
ای دلبر به دیدارت
که از دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد هفت دریا را.
شعر در وصف دلتنگی از حافظ
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را
شعر در وصف دلتنگی امام رضا
احوال دل، آن زلف دوتا داند و من
راز دل غنچه را، صبا داند و من
شعر در وصف دلتنگی
دلتنگم
و خیال تو
پونه ای خشک است
در دستانم
که هر چه بیشتر خُردش می کنم
عطرش بیشتر زندگی را بر می دارد…
شعری در وصف دلتنگی
خبری ده به من ای باد که جانان چون است؟
آن گل تازه و آن غنچهٔ خندان چون است؟
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یارب آن یوسف گمگشته بزندان چون است؟
شعری زیبا در وصف دلتنگی
گفتی:
چه کسی؟
در چه خیالی؟
به کجایی؟
بی تاب توام!
محو توام !
خانه خرابم!
شعری در وصف دلتنگی یار
دل دل دل تو دل مرا مرنجان
چرا چرا چه معنی مرا کنی پریشان
شعر زیبا در وصف دلتنگی
قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من
شعر در وصف دل
ای ماه تو مهر انور دل
وی مهر تو شمع خاور دل
شعر در وصف دل شکستن
دل از دست سلیمان می ربایند
پریرویان وحدتخانه دل
شعر در وصف دلبر
دل مرده، برون کشیم خرقه
وز ماتم دل پلاس پوشیم
شعر در وصف دل شکسته
دل ناتوانم همانا بدید
فرستاد بهر دل من شکر
شعر در وصف دلارام
گاه خرم کند دل غمگین
گاه غمگین کند دل خرم
شعری در وصف دل شکسته
چه کارستان که داری اندر این دل
چه بت ها می نگاری اندر این دل
شعری در وصف دل شکستن
به شکرخنده ببردی دل من
بشکن شکر دل را مشکن
شعر زیبا در وصف دل شکستن
بدید این دل درون دل بهاری
سحرگه دید طرفه مرغزاری
شعری در وصف دلبر
دل پشیمان شدست ز آنچ گذشت
دل امسال پار بایستی
شعری زیبا در وصف دلبر
با سوز محبت چه کند دل چه کند دل
با آتش حسرت چه کند دل چه کند دل
شعری در وصف دلتنگی
آه دل درویشان
سوزنده چون آذر شد
شعر عاشقانه در وصف دلتنگی
حدیث دل با خدا کنم، ناله ها کنم
تا به ناله تو را با شکسته دلان، آشنا کنم
شعر دلتنگی
آرزوی دل بیمار منی
صحتی؟ عافیتی؟ درمانی؟
شعر دلتنگی از سهراب
نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
شعر دلتنگی مادر
از اهل دل امروز کسی طالب دل نیست
چون غنچه چرا خون خورم و دل برسانم؟
شعر دلتنگی کوتاه
دل از دل برگرفتن سخت دشوارست یاران را
به آسانی چسان دل دست بردارد ازان پیکان؟
شعر دلتنگی دوست
راه نشاط بر دل دیوانه بسته ایم
ما راه آشنایی بیگانه بسته ایم
شعر دلتنگی پاییزی
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
شعر دلتنگی برای برادر
الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
شعر دلتنگی برای همسر
ای ماه روی حاضر غایب که پیش دل
یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری
شعر دلتنگی برای پدر و مادر
چون تو مستغنی ز دل بودی دل آرایی چه بود
بر دل و جان ناز را چندین تقاضایی چه بود
شعر دل شکسته
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می دادت
شعر دل شکسته نباید داشت
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
شعر دل شکسته کوتاه
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
شعر دل شکسته تنها
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
شعر دل شکسته حافظ
بت چینی عدوی دین و دل هاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
شعر دلم شکسته
فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود
شعری دل شکسته
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
Comments
Post a Comment