اشعار حسین جنتی ، شعر دانشگاه اصفهان و خواجه دزد و از زبان مومیایی
اشعار حسین جنتی اشعار حسین جنتی ، شعر دانشگاه اصفهان و خواجه دزد و از زبان مومیایی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد. باید که ز داغم خبری داشته باشد هر مرد که با خود جگری داشته باشد حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش در لشکر دشمن پسری داشته باشد ! حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل بازیچه ی دست تبری داشته باشد سخت است پیمبر شده باشی و ببینی فرزند تو دین دگری داشته باشد ! آویخته از گردن من شاه کلیدی این کاخ کهن بی که دری داشته باشد سردرگمی ام داد گره در گره اندوه خوشبخت کلافی که سری داشته باشد بیشتر بخوانید : شعر در مورد عشق ، اول به خدا و یک طرفه و زمستان و واقعی و به فرزند اشعار حسین جنتی بین ما خطی است قرمز، پس تو با ما نیستی یک قدم بردار ، می بینی که تنها نیستی خیر خواهان توایم ای شیخ،ما را گوش کن فرصت امروز را دریاب ، فردا نیستی یک سخن کافی است گفتن، گر درین خانه کَس است یا نشانی را غلط دادی به ما ، یا نیستی هیچ می ترسی ز هول روز رستاخیز؟ نه !...